از "خانهمطب"های ایلام تا "سونوگرافی"های شلوغ; "دردم نهفته به زطبیبان مدعی"
وقتی که برای یک ویزیت و انجام یک سونوگرافی در مرکز استان ایلام باید "راهشب" را پیمود.
اپیزود اول:
ساعت 2 بعدازظهر برای مراجعه به پزشک متخصص زنان با همراهی یکی از اعضای خانواده از خانه خارج میشویم. خورشید آنقدر گرم و عمود میتابد که گاهی گمان میکنی غروبی در کار نخواهد بود! به خواهرم میگویم به پزشکی مراجعه کنیم که مطبش زیاد شلوغ نباشد و زود کارمان راه بیفتد، به نخستین کوچه خیابان سعدی جنوبی وارد میشویم و از میان انبوهی از تابلو پزشکان با تخصصهای جورواجور عبور میکنیم ، تابلویی را میبینیم که رویش نوشته است دکتر...متخصص زنان... دارای بورد تخصصی...نام این دکتر را تاکنون نشنیده بودم .
وارد میشویم ، با انبوهی از جمعیت خانمها در داخل مطب مواجه میشویم ، عدهای روی صندلیهای پلاستیکی نشستهاند و بقیه سرپا منتظرند، هنوز از خانم دکتر خبری نیست، دخترکی در منتهیالیه سالن مطب پشت میز فلزی خاکستری بدریختی نشسته و در این هوای گرم که کولر مطب هم جواب نمیدهد برای خانمها نوبت تعیین میکند.
در حالیکه روسریاش میخواهد از فرق سرش روی شانههایش بیفتد، آدامس داخل دهانش را چند بار پشت سرهم به شدت میجود و 14 هزار تومان پول ویزیت از ما میگیرد متفرعنانه میگوید:"بنشینید الآن دکتر میآید." در حالی که صندلی خالی برای نشستن پیدا نمیشود.
خانمهای داخل مطب، تندتند عرق میریزند و با صبر و رضایت به سقف و دیوارهای این خانه(مطب) کهنه و کلنگی نگاه میکنند و ما هم همین طور.
عقربههای ساعت 16 را نشان میدهند، در همین اثنا خانمی لاغر اندام و بیحس و حال با لباسهای شیک وارد میشود در نگاه اول به کسی میماند که از دیشب تا به حال غذا نخورده، منشی مثل فنر از جا میجهد، و بعد از سلام کردن در اتاق را برای او باز و سپس میبندد.
شوقی حاکی از رضایت در چشمان حاضران در مطب شکل میگیرد. منشی شمارههای 4 نفر را صدا میزند و هر 4 نفر با هم به داخل اتاق خانم دکتر میروند تعجب نمیکنم رویه پزشکان این شهر چنین است.
همهی خانمها نشسته و ایستاده به در اتاق دکتر زل زدهاند، ساعت 18 شماره من را نیز صدا میزند، همراه 3 نفر خانم دیگر داخل میروم ، پردهای بین من و 3 نفر دیگر که وارد اتاق خانم دکتر شدهاند وجود دارد. دکتر جوان و کم تجربه، چند سوال میپرسد که هنوز توضیحاتم به پایان نرسیده نسخهاش را نوشته است!
اپیزود دوم:
برای پیدا کردن سونوگرافی به روبروی سینما قدس مراجعه میکنیم ، منشی جوان سونوگرافیست وعدهی نوبت را ساعت 12 و نیم شب اعلام میکند نوبت نمیگیرم و خارج میشوم به بیمارستان خصوصی مراجعه میکنیم و 12 هزار تومان پول ویزیت میدهیم و نوبت ساعت 9 شب میگیریم.
اذان مغرب برفراز شهر در حا پخش شدن است، به خانه برمیگردم و ساعت 8.5 به بیمارستان مراجعه میکنم. بر خلاف چند سال پیش ظاهر ساختمان را مرتب کردهاند از پلهها بالا میروم طبقههای بالا مثل طبقات پایین زیبا نشدهاند اما هر چه باشد از گذشته بهتر است.
منشی اسمم را میپرسد و از "آها" گفتنش میفهمم که خیلی مانده نوبتم برسد. هر کس که داخل مطب سونوگرافیست میرود حدود45 دقیقهی بعد خارج میشود، انگار زمان از حرکت بازایستاده .ساعات سخت و کند میگذرند. هشت نفر در مطب منتظرند اما خانمهایی که نوبت گرفتهاند یکییکی از راه میرسند و منشی همه را جلوتر از من به داخل فرامیخواند. از منشی سوال میکنم به نوبتها نگاهی میاندازد میگوید "20 دقیقه دیگر نوبت شماست".
از بیمارستان خارج میشوم تا نفسی در هوای آزاد تازه کنم. همسر و فرزندم که این بار همراه من آمدهاند داخل ماشین نشستهاند. مستخدم بیمارستان در حال شستن خیابان است ، وقتی به اینجا آمدیم از تراکم ماشین و ترافیک جایی برای پارک کردن نبود و اینک در حال خلوت شدن است.
به داخل بیمارستان برمیگردم، منشی میگوید:بفرمایید بنشینید و ساعت دیواری مرا متوجه ساعت 11 میکند خیره میشوم و به فکر فرو میروم...
منشی ساعت20 دقیقه بامداد مرا از افکار مختلف که پشتسرهم در این سکوت شب از ذهنم میگذرد خارج می کند انگار نوبتم شد.
وقتی از مطب خارج میشوم ساعت50 دقیقهی بامداد است در حالی که هنوز آزمایشها را انجام ندادهام و هیچ عابری در خیابان ها نیست غیر از خودرو ما.
پیچ رادیوی ماشین را باز میکنم مجری با لحنی دلنشین میگوید امیدوارم اولین ساعت بامداد را به خوبی آغاز کرده باشید و شنوندگان را به شنیدن برنامه "راهشب" دعوت میکند.
امیدوارم که فردا کار به “راهشب” بامداد بعد نخورد.
سیده زهرا لاذقی خبرنگار ایسنای منطقه ایلام
عالی بود واقعاً دردل سالیان مردم است.
پاسخ به این نظردردی در این شهر است که کسی نمی فهمد ؛ واقعاً طبیبان مدعی، یک عده به اصطلاح تحصیل کرده پول پرست که به خاطر پول حاضرند هر کاری انجام بدهند که سطحی ترین آن نسخه های اشتباهی و بی ویزیت است...
پاسخ به این نظراین که چیزی نیست چند ماه پیش پدر بنده ناراحتی قلبی داشت همزمان کلیه اش هم مشکل داشت (اکثر بیماران قلبی اینحوری می شن) وقتی پزشک(ناپزشک) داروی کلیه را داد و بیمار ما شب اولین قرص را که خورد به مدت 8 روز کسی را نمی شناخت.بعد از تعطیلات عید مراجعه کردیم (پدرم بسیار بدحال بودن نای نشستن هم نداشت) وقتی از منشی نوبت گرفتم(ساعت 4 عصر بود) گفت ساعت 8 نوبتت می شه!!!؟؟ من هم گفتم دلیل مراجعه مجدد بنده داروی اشتباه تجویز شده دکتر بوده (اختلال دارویی - که این موضوع مورد تائید دو پزشک فوق تخصص قلب و نتیجه آزمایش در آزمایشگاه خصوصی در ایلام بود) و بیمار هم نمی تونه بایسته اون هم گفت:ما فقط پول می شناسیم و با دست علامت داده پول را پانتومیم نمود - البته 4 ماه از این موضوع گذشت و پدر بنده فوت کرد و آقای دکتر هم هنوز یکی از بساز بفروشهای قهار شهرمونه و ...
پاسخ به این نظرواقعا گل گفتين .واقعيت تو اين استان همينه شايد بعضي اوقات بدتر از اين
پاسخ به این نظراینکه گفتی خانم تازه دکتر شده لاغر بی حال که بعضی مواقع لبخندهای بی ربطی هم بر لبان جاری میفرمایند!! قبل از اتمام توضیحات بیمار نسخه را می نویسد در مورد اورژانس سرابله هم صدق میکند. البته دکترهای آقای آنها هم چنگی به دل نمی زنند یا برادر!! راستی : در کل به جای اقدام عاجل توسط مسئولین فکر کنم به همین کامنت ها و درد دل ها در ایلام امروز باید اکتفا کنیم!! البته برای مردم سلحشور ایلام همینها خوب است با چند تا بز و کاور تا هم اقتصاد شکوفا بشه و هم وقتی پولدار شدند (از ماحصل بزن و کاورها) آنوقت میتوانند جهت ویزیت پزشک خوب به تهران عظیمت نمایند.
پاسخ به این نظر