خدايا " هاوار" نامه اي از سر ناچاري به خدا خدايا: تو شاهدي که اين ديار، چند سالي است گرد خاک بر صورتش نشسته و چند روزي است ناجوانمردانه غبارآلود گشته است و ما از فاصله ي نزديک يکديگر را نمي توانيم بشناسيم. خاک جلوي چشمانمان را گرفته اما مطمئنم که هاله اي جلوي چشمان تو نيست . پس اوضاع را خود مشاهده مي کنی و مي بيني که چگونه گرفتار آمده ايم؟ خدايا: تنها مزيت اين استان بر بسياري از نقاط اين کشور، که آن هم به لطف و کرم تو شامل حالمان مي گشت، هواي سالم آن بود که چند سالي است به دلايلي از ما دريغ گشته است. خدايا: برخي بر اين باورند که علت اين غضب، خروج ما از جمع بندگان صالح تو و گرفتار آمدن در جمع اصحاب شيطان مي باشد. سوالم اين است که فرو ريختن اين گردوخاک بر سر ما ، تدبير توست يا بي تدبيري بندگاني که دارند، رياست مي کنند؟ خدايا: از آن جا که ، امور بندگان را به خود آنها واگذار نموده اي، ما نيز بيکار نبوده ايم، حرکت کرده ايم، نماينده انتخاب نموده ايم، نهاد مدني شکل داد ه ايم و مديراني را برگزيده ايم. اما گويا آب و هواي تهران، نمايندگان ما را مست خويش نموده، گرد و غبار سياست بر عملکرد نهادهاي مدني سايه افکنده و برخي مديران نيز وصعيت پيش آمده را محرمانه دانسته و مکتوم مي نمايند و به بهانه ي حمايت از بيابان زدايي، مردمان زنده را فراموش کرده اند. با اين وضعيت به نظر مبارکتان چه بايد کرد؟ خدايا: تو شاهدي که ما مردمي هميشه در صحنه بوده ايم. به باور سياستمداران حاکم، وظايف نقشمان را در برابر نظام سياسي به خوبي ايفا نموده ايم، اما آنها از تامين حقوق اوليه ي نقشمان نه به عنوان يک شهروند، بلکه به عنوان يک انسان، مبني بر داشتن هواي سالم، درمانده اند. صدايمان را کسي نمي شنود. دادمان به جايي نمي رسد. پس با اين اوضاع از کي شاکي گرديم و دادمان را به غير از تو، پيش چه کسي باز گوييم؟ خدايا: ما نيز بندگان توييم، درست است که ما را در ميان کوه ها خلق نمود ه اي و انعکاس صدايمان، به خودمان باز مي گردد، اما باور بفرماييد ما به تو و آيين تو وفاداريم. پس ما را از اين وضعيت بغرنج نجات بده. خدايا: تو خود مي داني که اين شهر، نه مکان زيادي براي بازي بچه ها دارد و نه امکانات فراواني براي شادي آنها مهيا گشته است. حداقل به خاطر کودکان معصوم، بر ما رحمي نما و آسمان صاف و هواي تميزت را از ما دريغ نفرما.
|