طايفهي تحصيل كردگان طايفهگرا"
نگاهي به رويکرد تحصيل کردگان ايلامي در انتخابات مجلس هشتم
يكي از اصليترين ويژگيهاي تحصيل كردگان، احساس ايفاي نقشي است كه در فرآيندهاي زندگي اجتماعي و سياسي ميكنند. نگاه توده به قشر تحصيلكرده، نگاهي متفاوت بوده چرا كه آنها، گروه مرجع محسوب شده و بسياري از مردم، الگوي نقش خود را از ميان تحصيلكردگان برميگزينند. هر جامعهاي براي توسعه و پيشرفت خود نيازمند قشر تحصيل كرده بوده و در اين مسير، آنها مؤثرتر از ساير اقشار جامعه ايفاي نقش مينمايند. اما در تاريخ ايران تحصيلكردگان، نقشهاي متفاوتي داشتهاند. دستهاي از آنها در پي آن بودند تا جامعهي ايران را به سمت توسعه و مدرنيسم حركت داده و در نقش يك مصلح و يا فعال اجتماعي قرار گيرند;در اين بين پارهاي از اين دسته، با بومي كردن آموختههاي خود، در مسير توسعه ي ايران گام برداشتند و عدهاي ديگر نيز ميخواستند آنچه را كه آموختهاند همان را در جامعهي ايران پياده نمايند. اما دستهاي ديگر، راهي متفاوت در پيش گرفتند. آنها كه بيشتر تحصيل كردگاني بودند كه سابقهي ايلياتي داشتند، رهبري حركتهاي سياسي را برعهده گرفته و با تشكيل گروههاي مسلح مخالف، به حركتهاي سياسي مخالف رژيم پيوستند. رهبري حركتهاي سياسي در بسياري از نقاط ايران از جمله آذربايجان، كردستان، بلوچستان و... با همين تحصيل كردگان ايلي بود. جرقهي بروز گرايش به سمت مركزگريزي پس از سقوط رضاشاه، از سوي تحصيلكردگاني بود كه هنوز از وابستگيهاي ايلي، دل نكنده بودند. در همهي اين حركتهاي سياسي، نخبگان طايفهاي، منابع مالي و رفاهي را فراهم ميكردند و تحصيل كردگان نيز پايههاي فكري گرايشهاي قومي را شكل ميدادند.
سريع القلم معتقد است: فرهنگ سياسي – بومي- محلي و عشيرهاي، در مدت زمان متمادي، به واسطه استمراري كه داشته به فرهنگ سياسي كل سرزمين ايران تبديل شده است (سريعالقلم، 1377: 42) مطالعات تاريخي نيز حكايت از آن دارد كه تاريخ اين سرزمين با تاريخ ايلات و طوايف گره خورده است تا جايي كه در هر دورهاي، ايران در چنگال ايل و طايفهاي اسير گشته است. در چند سدهي اخير كه دنيا در معرض تحولات گسترده ي اقتصادي، سياسي و اجتماعي بوده، مناسبات ايلي بر جامعهي ما مستولي شده است. بنابراين ميتوان گفت كه اين سرزمين كمتر دورهاي را به ياد دارد كه جاي سم ستوران ايل نشين را بر پيشاني و خاطرهي آن را در سينه نداشته باشد. به قول جلال آل احمد "اصلاً طومار تاريخ ايران را هميشه ايل ها درنورديدند نه آلها؛ هربار كه خانهاي را ساختيم تا به كنگرهاش رسيديم قومي گرسنه و تازنده از شمال و شرق سر رسيد و نردبان را از زير پايمان كشيد و همه چيز را از بن بست ويران كرد" (دهقان نژاد، 1379: 145)
با به قدرت رسيدن رضاخان و تخته قاپو كردن عشاير و ورود فرهنگ مدرنيسم به اين سرزمين، كشور ما كه با ساختارهاي ايلياتي شكل گرفته بود يكباره با فرهنگي مدرن روبرو گشت و بسياري از مناطق اين سرزمين بدون طي نمودن مراحل خاص، با فرهنگي مواجه گرديدند كه هيچگاه براي پذيرش عناصر آن، مهيا نشده بودند و بدين گونه خلق و خوي ايلياتي گري و عشيرهاي در وجود اغلب ساكنان اين سرزمين برجاي ماند. در اين بين اغلب تحصيل كردگان اين سرزمين،يا راه را کج رفتند و يا بر جايگاه كدخدايان نشستند و با حفاظت از هنجارها و ارزشهاي ايلي، در نقش بزرگ قبيله را ظاهر شده و نقش اصلي خود را بدست فراموشي سپردند. برخي نيز دست به سلاح برده و در حكم فرماندهان نظامي ايفاي نقش نمودند. بيشتر آنان هرگز نتوانسته و يا نخواستهاند جامعهاي ايران را از فرهنگ ايلياتي دور ساخته و در مسير واقعي توسعه قرار دهند.
در غرب اين كشور، استان ايلام نيز به دلايل دوري از مركز، كوهستاني بودن منطقه و فقدان وسايل و امكانات مدرن، نتوانست فرهنگ ايلياتي و عشيرهاي را از خويش دور سازد و فرهنگي را كه سدههاي زيادي پدران و مادران اين سرزمين در وجودشان نهادينه شده بود در شكلي جديد باز توليد گشت تا همچنان اين مناسبات بر استان ما سايه بيندازد به طوري كه با تحولات جهاني هرچه از ميزان اين گرايش در سطح ملي كاسته مي شود در سطح محلي و يا استاني بر آن افزوده ميگردد. قاسمي معتقد است "چيرگي مناسبات مبتني بر خويش گرايي و قبيله محوري بر اركان ساخت اجتماعي موجوددر استان،مجال هرگونه نوآوري و تحول را از جامعه سلب نموده به نحوي كه هر نهاد نوين و عام پس از مدتي تحت الشعاع اين ساخت مسلط قرار ميگيرد و اين امر باعث انحصاري شدن پرسنل سازمانها توسط برخي از ايلات و طوايف شده است (قاسمي، 1383: 345)
در اين بين واكنش تحصيل كردگان استان نيز در قبال اين مساله متفاوت بوده است. اگر رقابتهاي انتخاباتي را مستند مورد مطالعهي خود در قبال رويكردهاي مختلف تحصيل كردگان فعال ايلامي به حساب آوريم، بايد گفت، آنها در برابر اين پديده، رويكردهاي سه گانهاي را اتخاذ نمودند[1]. عدهاي از تحصيل كردگان ايلامي به آنچه خوانده بودند ايمان داشته و وفادار ماندند. آنها مردم را در جهت راي مبتني بر تفكر و شايسته سالاري ترغيب نمودند. تحصيل كردگان تفكر گراي ايلامي، در اين انتخابات، نه براي كانديدهاي طايفهاي خود، سخنراني كردند و نه مردم را تشويق به راي دادن به آنها نمودند. آنها يا فرياد تفكر در طايفه را سر دادند يا حداقل موضع سكوت و بی طرفی را در برابر كانديداي ايل، پيشهي خويش ساختند. در مقابل اين دسته، برخي ديگر از تحصيل كردگان ايلامي، رويكرد طايفهاي را در پيش گرفتند. طايفهي تحصيل كردگان طايفهگراي ايلامي، گويا به آنچه خوانده بودند هيچ ايماني نداشتند و هرچه در كلاسهاي درس خود از مخاطرات مدرنيته و توسعه صنعتي و سازمان بوروكراتيك و ويژگيهايش، سخن به ميان آورده بودند، اثري از عمل به آنها، در نزدشان ديده نشد. بين هنجارهاي واقعي و آرماني آنها تعارض شديدي پديدار بود و در زمانهي عمل، رفتارها و گفتارهايي از آنها مشاهده گرديد كه هيچ تناسبي با آنچه در كلاسهاي درسي ميآموختند، نداشت. آنان در نقش كدخدايان سنتي ده، ظاهر گشته و همه را دعوت به طايفهگرايي و حمايت از كانديداهاي ايلي و طايفهاي نمودند. پرنغزتر آنكه، برخي از اين تحصيل كردگان كه كارت وابستگي حزبي داشتند بدون توجه به نام و نشان حزب خويش، و کاندیدای مورد حمایتش، به كانديداي ايل پيوستند گويا آنها هيچگاه حزبي نبوده و حزب و نام و نشان آن، در نزدشان بی اعتبار می باشد. برخي از اين افراد در پشت خاكريز كانديدايي قرار داشتند كه بزرگترين افتخار دوران زندگي خود را، نداشتن وابستگي حزبي ميدانست. طايفهي تحصيل كردگان طايفه گرايي كه، كارت وابستگي حزبي خود را در هنگامهي انتخابات در گور كرده بودند هر كدام به نوعي كنش سنتي خود را توجيه كرده و دلايل آرميدن در زير سياه چادر طايفه را با توسل به سلاح منطق بر ميشمردند. انتخابات درايلام نشان دادبايداحزاب نگاهي دوباره به عملكرد اعضاي خود بيفكنندتا به رازعدم استمرار وعدم گرايش به احزاب درايلام،پي ببرند.
برخي ديگر از تحصيل كردگان ايلامي رويكرد سومي را در پيش گرفتند. رويكرد آنها در برابر پديدهي انتخابات را ميتوان رويكرد تفكر- طايفه ناميد. تحصيل كردگان طايفهاي- تفكري ميخواستند بين تفكر و طايفه آشتي برقرار كنند و ضمن حفظ نقش كدخداي سنت، در مقام روشنفكر نيز ظاهر گردند. برخي از اين دسته، پاي در طايفه و سر در تفكر داشتند، گروهي نيز سر در طايفه و پاي در تفكر و عدهاي ديگر مشخص نكردند كه سر و پاي آنها كجاست روزي سر در تفكر و پاي در طايفه و روزي ديگري پاي در تفكر و سر در طايفه. هرچند برخي از اين دسته ضمن احترام به كانديداي ايل و در پيش گرفتن سياست نسوختن سيخ و کباب، شجاعانه در طايفه از تفكر دفاع كردند و اسم راي تفکري خود را، در دل طايفه، به اعضاي طايفه يادآوري کردند اما برخي از همين گروه چنان به تعارض نقش مبتلا شدند كه دچار سرگشتگي سياسي و بحران هويت گشتند.
انتخابات در ايلام نقطهي عطفي بود تا رويكرد تحصيل كردگان ايلامي را از همديگر باز شناخت و درسهاي فراواني براي همه ي شاگردان آنان، برجاي گذاشت. شايد بتوان گفت با تحليل محتواي رفتار و گفتار برخي از تحصيل كردگان ايلامي در اين انتخابات، به راز توسعه نيافتگي و عقب ماندگي اين استان، در كشور پي برد.
[1]در اين نوشتار منظور از قشر تحصيل کرده، افراد با جنسيت مرد مي باشد، که در انتخابات فعال بوده اند و افراد غير فعال در عرصه ي انتخابات، از حوزه ي اين مطالعه خارج مي باشند.
منابع:
1-دهقان نژاد، مرتضي (1379) ايلات و توسعه نيافتگي اقتصادي ايران در دوره قاجار، مجله علمي – پژوهشي دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه اصفهان، دوره دوم، شماره بيست و دوم و بيست و سوم، پاييز و زمستان 158-141.
2-سريع القلم، محمود (1377) مباني عشيرهاي فرهنگ سياسي ايران، تهران، فصلنامه اطلاعات سياسي- اقتصادي، سال سيزدهم، شماره سوم و چهارم، آذر و دي، 43-34.
3-قاسمي، يارمحمد (1383) خويشاوندگرايي و توسعه؛ مجموعه مقالات همايش ملي بررسي موانع فرهنگي با نگاه ويژه به استان ايلام، به كوشش علي موسي نژاد، اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي ايلام با همكاري دبيرخانه شوراي فرهنگ عمومي كشور، تهران: پژوهان: چاپ اول: 362-334