درد دلهای کاربران
نمایش همه مواردکدام اسلام کدام یک مسلمانند
اکبر طیب نژاد
اکبر طیب نژاد ... منبع:سایت بازتاب علی(علیهالسلام) آنگاه که خبردار شد در خانهای از خانههای شهر، یتیمانی گرسنه ماندهاند، به عنوان حاکم مسلمانان، برای رسیدگی به حال آن بینوایان، به دادن فرمان بسنده نکرد؛ بلکه خود، شخصا بدان منزل رفت و طعامشان داد و امورشان را اصلاح کرد... تاریخ اینچنین میگوید که علی(ع) با دست خود برای آنان نان پخت و در همان حال، سر در تنور گداخته گرفت و خطاب به خویش گفت که ای پسر ابوطالب که از مردم حکومتت غفلت کردهای، مزه آتش را بچش و به یاد بیاور که عذاب جهنم، بسیار دردناکتر است. **** سالیان درازی است که مسئولان کشور ما ـ که بر مسندهای نظام برآمده از انقلاب عدالتخواهانه مردم ایران نشستهاند ـ با شعار رفتار علوی و تحقق آرمانهای اسلامی، خر مراد خویش میرانند و در حالی که از علی(ع) بیش از عمل در شعارهایشان یاد میکنند، به پیش میروند و در این میان، تفاوتی بین آنان که خود را اصلاحطلب میخوانند و کسانی که ادعای اصولگرایی میکنند، نیست. به راستی چگونه میتوان دم از علی(ع) زد، ولی در همان حال، شکمهای گرسنه مردم را محصول جبر اقتصادی جامعه دانست و از کنارش با بیاعتنایی گذشت؟! **** روایت است که اگر کسی با شکم سیر سر بر بالین گذارد و یکی از همسایگانش ـ تا چهل همسایه از هر طرف ـ گرسنه باشد، مسلمان نیست. حال چگونه میتوان بسیاری از مسئولان مدعی مسلمانی را مسلمان دانست، در شرایطی که جیبها و حسابهای بانکیشان آکنده، شکمهایشان فربه و خانههایشان یادآور کاخ سبز معاویه است و در همان حال، نه چهل خانه، که چهل شهر و دیار اطرافشان، آکنده از کسانی است که حتی به یاد نمیآورند آخرین بار کی گوشت خوردهاند؟ و بزرگترین آرزویشان این است که دستکم در ایام نوروز، لباسی تازه برای کودکانشان تهیه کنند و یا آنکه درخواست خانوادهشان را که میوهای بگیرند را با شرمساری و خجلت پاسخ ندهند. **** آقایان و خانمهای مسئولان! با شما هستم، فارغ از آنکه بر چه مسندی نشستهاید و به کدام گرایش سیاسی تعلق دارید! میخواهم برایتان داستانی تعریف کنم که به اندازه تلخیاش، واقعی است: در یکی از همین شهرهایی که بر آنها حکومت میکنید، پسربچهای ده ساله، به نزد مادر میآید و میگوید: مادر! از خانه همسایه بوی برنج میآید. چه میشود ما نیز امروز برای ناهار برنج بخوریم؟ بغض گلوی مادر را میفشارد. او میداند که نه برنجی در خانه است و نه آهی در بساط برای خرید اندکی برنج. در این حال، احساسات مادرانهاش، او را به در خانه همسایه میکشاند تا کاسهای برنج از او به عاریت بگیرد و میگیرد. ظهر هنگام، مرد که به خانه میآید و برنج بر سر سفره میبیند، با تعجب از همسرش حکایت طعام را میپرسد و زن، همه چیز را به او میگوید؛ مرد که از شکسته شدن عزت نفسش پیش همسایه برمیآشوبد، عنان اختیار از کف میدهد و سیلی محکمی بر گوش کودکش مینوازد که چرا خویشتنداری نکردی و آبرویم را بردی. ولی زدن سیلی همان و افتادن کودک به کنار بشقاب پر از برنج همان... شاهدان میگویند مادر کودک در هنگام دفن او، ناله و مویه میکرد که ای کاش لااقل فرزندم پیش از مرگ، از برنجی که آرزو کرده بود، میخورد...! باور کنید این داستان واقعیت دارد و با تأسف و شرمندگی بیحد و حصر باید گفت که این، تنها یکی از هزاران داستان تلخی است که هر روز در این ملک رقم میخورد. **** روایت است که هر کس ندای انسانی را در اقصی نقاط جهان بشنود که «ای مسلمانان، به دادم برسید» ولی کمک نکند، مسلمان نیست؛ و باز روایت است که هر کس شب را به صبح برساند ولی به فکر امور مسلمانان نباشد، مسلمان نیست. این روایتها، البته در باب افراد عادی جامعه هم هست و بدیهی است که در این میان، آنان که مسئولیتی دارند، با تأکید بیشتری مخاطب این دسته از روایات هستند. با این وصف، مسئولانی که ادعای مسلمانی دارند و در جیبهایشان همیشه مهر نماز و قبلهنما به همراه دارند، اگر ندای کمکخواهی مردم فقیر و متوسط جامعه را میشنوند، ولی حتی خاطرشان آزرده نمیشود، «قطعا مسلمان نیستند» و فقط از جامه مسلمانی، برای غارتگری بهره میجویند و اگر مدعیاند که ندای یاللمسلمین مردم را نمیشنوند، عذر بدتر از گناه آوردهاند و همان بهتر که چنین «کر»انی بر جماعت شنوایان حکم نرانند. به راستی کدامیک از مسئولان از قیمت هزار تومانی یک کیلو گوجهفرنگی رنج میبرد؟ یا برای کدام یک از آنها خرید یک کیلو گوشت نامرغوب به قیمت پنج هزار تومان، سخت و طاقتفرساست؟ راستی آیا مسئولان فکرشان به این موضوع قد نمیدهد که بچههای معصوم خانوادههای فقیر و متوسط جامعه هم برای آنکه رشد کنند و سالم بمانند، به میوه و لبنیات نیاز دارند؟! نمیدانم این چه اصلاحطلبی یا اصولگرایی است که نتیجه آن، تکیدهتر شدن چهره فقرا و خالی شدن روزبهروز سفرههای آنان است؟ **** همین حالا که این سطور نگاشته میشود، میتوانم پیشبینی کنم که بلافاصله آقای مهندس...، حاج آقای...، جناب دکتر...، برمیآشوبند و گلایه میکنند که این حرفها، قدیمی و تکراری است، به درد شعار دادن میخورد و مشکلی از همان مردم بیچارهای که شما از آنان دم میزنید، حل نمیکند. به اینان میگویم، درست که این حرفها قدیمی است و اتفاقا در مقاطعی از «جمهوری اسلامی» زیاد تکرار شده است، اما آنچه موجب شده که حتی با گذشت ۲۶ سال از انقلاب و پانزده سال از پایان جنگ، این حرفها تنها در حد «حرف» باقی بماند و به «عمل» درنیاید، آن است که این «اصول اصلاحگر» هیچگاه به گفتمان غالب و محور توجه جدی مقامات کشور و مسئولان جامعه تبدیل نشده است و یا بهتر بگویم، صلاح نبوده که تبدیل شود. **** تعارف نباید کرد. یا باید آنگونه که علی(ع) پیشه کرده بود، حکمرانی کرد تا دستکم این اطمینان حاصل شود که نیازهای اولیه مردم تأمین است و یا آنکه نام مسلمانی را از مسئولان سلب کرد و پسوند اسلامی را از جمهوری برگرفت تا این نامسلمانیها و بیعدالتیها به نام اسلامی که محمد(ص) برایش رنجها کشید و جگر حسن(ع) به خاطر آن تکهتکه شد و سر حسین(ع) بر نیزه رفت، تمام نشود.